همشهری آنلاین، کمال کاویانی: نمایش «شاهزادهخانم و کلاغهای تاجطلا» به نویسندگی و کارگردانی پویا ششپری از ۲ هفته پیش در این سالن میزبان کودکان و نوجوانان است و توانسته با استقبال نسبتاً خوبی روبهرو بشود.
ششپری فعالیتهای هنری خود را از سال ۸۹ شروع کرده و بهصورت مشخص فقط در عرصه تئاتر کودک فعال بوده است. او که تجربه بازیگری، مدیریت صحنه و دستیاری کارگردان و کارگردانی را در نمایشهای مختلف بر عهده داشته، با تشکیل یک گروه مستقل از سال ۹۵ تاکنون به اجرای نمایشهایی در فرهنگسراهای تهران میپردازد. نمایشهای «نگو نمیشه»، «بندانگشتی»، «ملودی آن شب تاریک» و «یک روز در جنگل» برخی از اجراهای او در مقام کارگردان هستند. نمایش «شاهزادهخانم...» در تالار هنر، نخستین اجرای حرفهای او در یک سالن رسمی تئاتر است. به این بهانه با او درباره این اثر نمایشی گفتوگو کردهایم.
نویسنده نمایشنامه «شاهزادهخانم و کلاغهای تاجطلا» خودتان هستید. در آغاز بفرمایید چنین ایدهای از کجا به ذهنتان رسید؟
درست یادم نیست چه سالی اما زمانی که دانشآموز مقطع راهنمایی بودم، در کتابخانه مدرسه، کتابی شامل افسانههای اروپایی خواندم و داستانهای آن در ذهن من مانده بود. سال ۹۳ که یکسری نمایشنامه برای خودم مینوشتم، این متن را براساس آنچه از دوران نوجوانی در خاطرم بود نوشتم، ولی خود کتاب را پیدا نکردم.
خیلی از کاراکترهای نمایشنامه من، در داستان اصلی نبود. فقط خط کلی قصه که شاهزادهها تبدیل به کلاغ میشوند و شاهزادهخانم نجاتشان میدهد، از داستان اصلی آمده اما شخصیتهایی مثل ابر و باد و آینه مهربانی که نقش نجاتدهنده را دارد، از ذهن خودم به نمایش اضافه شدهاند.
در بازنویسی آن افسانه اروپایی و افزودن شخصیتهای تازه به متن، آیا از منابع فرهنگی اروپایی و همینطور افسانههای کهن ایرانی هم استفاده کردید؟
ببینید، در کشور ما به هرحال باید یکسری ویژگیها را در متنهایی که مینویسیم رعایت بکنیم تا در بازخوانی وزارت ارشاد قبول بشود. بنابراین روی افسانههای اروپایی بهصورت کامل خوانشی نداشتم، چون ما هیچ منبع مشخصی نداریم.
حتی در دانشگاههای ما تئاتر کودک بهصورت جداگانه آموزش داده نمیشود. بیشتر به شکل تجربی کار کردم یا از راهنمایی استادان بهرهبردم؛ مثلاً حین بازنویسی متن، از استادانی که با آنها کار کرده بودم، کمک میگرفتم.
هنگام نگارش متن، چه پیام و دغدغهای مد نظرتان بود؟
یکی از اهداف افرادی امثال ما که تئاتر کودک کار میکنیم، همیشه این است که راه و روش زندگی را در حد توان به بچهها آموزش بدهیم، البته بهصورت غیرمستقیم. من هم به سهم خودم سعی کردهام این هدف را دنبال بکنم.
در نمایش «شاهزادهخانم...» قصد داشتم از امیدواربودن و اینکه با تلاش به آنچه میخواهیم میرسیم، با بچهها حرف بزنم. دغدغه کلیام این است که بگویم ناامید نشوید.
اغلب نمایشهای کودک پیام آموزشی غیرمستقیم را در کنار سرگرمی و شادسازی دارند. در نمایش «شاهزادهخانم...» هم این اتفاق افتاده اما مسائل آموزشی مبنی بر راه درست زندگی یا نکتههایی که در اجرا به آنها اشاره میشود، مثل زیادهخواهبودن یا مهربانبودن، خیلی در کار شما غیرمستقیم و کمرنگ بیان شدهاند؛ بهقدری که شاید نتواند بر مخاطبش تأثیر لازم را بگذارد. در واقع نمایش شما بیشتر جنبه سرگرمی و شادسازی کودک داشته تا پیامرسانی. آیا این اتفاق عمدی بوده؟
بله، اصلاً این خواسته خودم بوده. ما در دورهای هستیم که بچهها خیلی باهوشند و اگر مستقیمگویی بکنیم، به نمایش نگاه نمیکنند. شاید این ضعف نمایش من باشد که پیام کار خیلی مشخص نیست، ولی این خواسته آگاهانه بود.
چند وقت پیش یک نمایش کودک دیدم که در آن میگفتند «اگر مسواک نزنید، دهانتان بوی بد میدهد!». بهنظرم دیگر دوره پیامهای مستقیم گذشته. من و گروهم از سال ۹۵ هر روز با بچهها سروکار داشتهایم و دیدهام که سلیقهها نسبت به دوران کودکی ما خیلی تغییر کرده. اگر بخواهیم مستقیم حرف بزنیم یا بخواهیم بیش از اندازه روی نکتهای تمرکز بکنیم و آن را با زور به خورد تماشاگر بدهیم، به راحتی پس میزند
در کل جمعبندی آن چیزی که ما از نمایش کودک یاد گرفتیم، همین چیزهاست؛ رنگ، موسیقی، شادبودن و در کنارش آموزش! من در ارتباطی که هر شب بعد از نمایش با بچهها و خانوادههایشان دارم، میبینم آنچه را میخواستم بهدست آوردهام.
با بخشی از حرفهای شما موافقم اما مثلاً وقتی درباره زیادهخواهی حرف میزنید، حتی اگر قصدتان نمایش غیرمستقیم این مفهوم بوده، تماشاگر ویژگیهای زیادهخواهی را در جادوگر نمیبیند. فقط روی بدجنسبودن او تأکید میکنید، ولی برای نشاندادن مهربانی، مثال مشخص خرگوش را گذاشتهاید که شاهزادهخانم کمک میکند او از تله آزاد بشود و خرگوش برای جبران مهربانی، کمک میکند او برادرانش را پیدا بکند.
ببینید! ما در بازخوانی متن و بازبینی اجرا، مجبور بودیم یکسری نکتهها را به لحاظ ممیزی تغییر بدهیم. یکی از نکات آن بود که چرا جادوگر را اینقدر بدجنس نشان دادهاید!؟ یعنی برعکس نظر شما را از ما خواستند. گفتند: «همین که بدجنسی را نشان دادید، کافی است، دیگر روی زیادهخواهی تأکید نکنید». درصورتی که ما این را داشتیم. نه در حد به تصویرکشیدن اما در دیالوگها خیلی سعی داشتیم زیادهخواهی را به بچهها نشان بدهیم، ولی به ما گفتند ذهن بچهها کشش اینهمه اطلاعات را ندارد.
البته باید بگویم خیلی از بازبینیهای نمایشها، سلیقهای است، یعنی بازبینها صرفاً بازبین و کارشناس نیستند، بلکه خودشان نویسنده و کارگردانند و برحسب سلیقه شخصی، یکسری نکات را گوشزد میکنند و ما برای اینکه کارمان به اجرا برسد، حتی اگر موافق نباشیم، مجبوریم آنها را بپذیریم.
استفاده از موسیقی در نمایش شما قابلتوجه بود. موسیقی یکی از عناصر اصلی نمایش کودک است اما نمایش «شاهزادهخانم...» از صحنه اول با موسیقی و ترانه آغاز میشود و حجم آهنگهایی که استفاده شده، خیلی زیاد است. حتی بخشی از روایت داستان و دیالوگها را با شعر و موزیک پیش میبرید. گرچه این موضوع اتفاق بدی نیست و فضای شادی در نمایش ایجاد کرده، ولی شاید بهتر بود در برخی لحظهها، قصه و دیالوگها را بدون موسیقی روایت میکردید. آیا قصد داشتید با این حجم از کاربرد موسیقی، یک نمایش تمامموزیکال تولید بکنید؟
همانطور که خودتان قبلاً اشاره کردید، نمایش ما بیشتر جنبه سرگرمی دارد و خودم هم این جنبه کار را دوست داشتم. از طرفی این ویژگی برمیگردد به نوع سبک کار یا سلیقه یک کارگردان. نمیتوانم دلیل خاصی برای استفاده از این حجم موسیقی در کار بیاورم، ولی بهنظرم لازم بود که باشد، چون سلیقه کاری من است؛ مثلاً اگر کارهای آقای مهدی فرشیدیسپهر را ببینید، چندان موسیقی در کارش نمیبینید، چون مخاطب ایشان نوجوان است.
وقتی به این شکل با دیدگاه روانشناسی کار میکنید، مشخصاً در آن عناصر دیگری را درنظر میگیرید، ولی اینکه نمایش «شاهزادهخانم...» بیشتر جنبه سرگرمکننده دارد، سلیقه کاری من است و فکر نمیکنم لطمهای هم بهکار زده، سطح کار را پایین آورده یا از قضیه اصلی دور شده باشد.
حین اجرا دیدم که روی صحنه ۳ میکروفن از بالا آویزان شده. دلیل استفاده از آن میکروفنها در تئاتر زنده چیست؟ مگر بازیگران نمایش روی بیان و صدای خود تسلط کافی ندارند؟
بخشی از این مسئله به ساختار سالن برمیگردد. تالار هنر پیش از انقلاب ساخته شده و محل اجرای باله بوده است. این نکته درستی است که بازیگر باید بدن و بیان آمادهای داشته باشد، ولی مشکل از ورود دیرهنگام تماشاگر به سالن است.
من همیشه تأکید دارم وقتی مخاطب از زمان اجرا جا میماند، دیگر نباید وارد سالن بشود. حتی روی بلیتها و سایت فروش نوشته شده نیمساعت قبل از شروع در تالار باشید اما وقتی تماشاگر دیر میآید و آنها را به سالن راه میدهند، همهمهای در سالن ایجاد میشود. این موضوع باعث میشود نیاز به میکروفن داشته باشیم.
از سوی دیگر، این سالن آکوستیک نیست. بازیگر هم نمیتواند داد بزند، چون در غیراینصورت تبدیل به ضعف بازیگر میشود. او تا یک حدی اختیار کنترل صدایش را دارد. به همین دلیل در سالن از میکروفن استفاده شده تا مخاطب صدای بازیگر را واضح بشنود، البته فقط در روزهایی که سالن شلوغ باشد، نه همه روزها.
از نقاطقوت نمایش «شاهزادهخانم...»، عروسکهای جذاب و طراحی لباس شخصیتهاست. در طراحی عروسکها و لباسها خودتان هم ایده و نظری داشتید یا کار را کاملاً به طراحان سپردید؟ همچنین شما تعداد قابلتوجهی عروسک حیوانات و عناصر طبیعی در اجرا دارید اما جای ۲ شخصیت اصلی کار، یعنی کلاغها خالی است. چرا در نمایش، عروسک کلاغها را نمیبینیم؟
راستش عروسکهای کلاغ آماده نبودند، یعنی اتصالاتشان وصل نبود. ما این نمایش را ۶ماه تمرین کردیم و عروسکهایی را که من برای ساختشان سفارش دادم و الان شما میبینید، توسط استاد علیرضا حسینپور طراحی و ساخته شدهاند، ولی خودم هم کنارشان بودم و در رنگبندیها نظراتی داشتم.
یکسری از علاقههایم در ساخت عروسکها و دوخت لباسها لحاظ شده، چه از نظر رنگبندی و چه ابعاد عروسکها. ما وقتی میخواستیم ماسکها را بسازیم، خیلی از دوستان میگفتند چرا ماسکها باید به این بزرگی باشند؟ اما وقتی قرار است در تالار هنر اجرا برویم و سالن بلکباکس نیست، من به جذابیت کار و مخاطبی که انتهای سالن مینشیند هم فکر میکنم، ولی کاملاً حق با شماست.
ما زمان کافی برای تکمیل عروسکها نداشتیم. هنگامی که یک گروه تئاتر میخواهند نمایشی را تولید بکنند، تا زمان بازبینی پشتوانه مالی ندارند، یعنی میرسیم به اینجا که برای ساخت ۲ تا عروسک هیچ منبع مالی نداریم اما عروسکهای کلاغها آمادهاند و بهکار اضافه شدهاند و از همین هفته در اجراها استفاده میکنیم. در لحظههایی از کار ما صدای کلاغها را داریم. وقتی شاهزادهها میخواهند وارد لانهشان بشوند، ما اول کلاغها را در نور موضعی میبینیم، بعد بازیگران میآیند. جایی هم که بچهها تبدیل به کلاغ میشوند، ما دو عروسک باتومی میبینیم که در طول صحنه پرواز میکنند.
شما در تئاتر سابقه بازیگری هم داشتهاید و در نمایش «شاهزادهخانم...» هم علاوه بر کارگردانی، یکی از نقشهای اصلی را بازی میکنید. بیشتر به بازیگری علاقه دارید یا کارگردانی؟ فکر نمیکنید اگر در این کار فقط کارگردان بودید، از اجرای بهتر و کاملتری برخوردار بودید؟
خودم بازیگری را دوست دارم و برای حضورم در این نمایش بهعنوان بازیگر اجباری نبود. ما در شرایطی اجرا رفتیم که یکسری از بازیگران حاضر به ادامه همکاری نبودند. اول خودم در این نمایش بازی نمیکردم، ولی ما مجبور بودیم حتماً در این تاریخ اجرا برویم ما هم زمان کمی برای انتخاب بازیگر جدید داشتیم، تصمیم گرفتم خودم آن نقش را بازی بکنم.
نکته ناگفتهای هست؟
ما در دومین هفته اجرا هستیم، ولی مرکز هنرهای نمایشی و تالار هنر، اجرای ما را برای ۳ روز پایانی هفته گذشته (بهدلیل شرایط ملتهب جامعه) لغو کرد. جالب اینکه اجرای سالنهای دیگر برقرار است. نمیدانم چرا باید اجرای ما لغو بشود اما اجراهای دیگر ادامه داشته باشند!؟
به این شکل مخاطب هم دیگر به ما اعتماد نمیکند. الان فقط اجرای ما دارد سوخت میشود؛ چه از نظر مخاطب، چه به لحاظ هنری. به هر حال تئاتر یک هنر زنده است و به لطف حضور تماشاگر زنده است. اگر ما به شکلی که دوست داریم تماشاگر نداشته باشیم، این اجرا هیچ فایدهای ندارد.
کاش اینطوری نباشد که فقط سالنهای تئاتر را باز بکنند یعنی بدون درنظرگرفتن زحمت ششماهه ما، میگویند اگر این تاریخ اجرا نروید، نوبت اجرای شما سوخت میشود!
نظر شما